وقتی با تأمّل زیست خود و اطرافیان خویش را می‌پایم، غیبت دیالوگ را در ساحت عمومی جامعه‌ی خویش به عیان می‌بینم. رهیافت زندگی ما با فرهنگ گفت‌‌وگو با خود بیگانه است، چه رسد با مخالفان خویش. در این سپهر پُر آلام، خواندن کتاب «گفت‌وگو با مخالف از منظر قرآن» نوشته‌ی «مولود بهرامیان» در حکم آمال و مطلوبات تحسینی خویش را نشان می‌دهد و طعم خواست‌‌های دست‌نایافتنی را حدّاقل برای من خواهد داشت. 

نویسنده‌ی کتاب دانش‌آموخته‌ی دین و فلسفه‌ی اخلاق که از همه‌ی صفحات کتابش بوی دغدغه‌‌های اخلاق و اندیشه جاری است؛ می‌طلبد در زندگی دینی ما سیر نوینی را نوید دهد که ناظر به فهم دنیای معاصر باشد و فهم اخلاقی و عقلانی دین در آن به بار نشیند. 

 «کتاب گفت‌وگو با مخالف از منظر قرآن» از پنج فصل، فراهم آمده است، تا نسیم دگرپذیری و گفت‌وگو را در فضای اندیشه‌ی دینداران به جریان اندازد و با بهره‌گیری از سنت قرآنی و متناسب با فهم عرفی از آن، روزنه‌‌های نو به گفت‌وگو همنوا با مفاهیم نوین را بگشاید و نهادینه سازد. 

در فصل نخست به واکاوی مسئله‌ی گفت‌وگو قدم می‌نهد و با طرح مسئله؛ چون مقدمه‌ای بر مباحث بعدی، اهداف و نوع پژوهش خویش را ترسیم می‌نماید و با تعریف لغوی گفت‌وگو و مخالف در زبان عربی و فارسی به اختصار وارد فصل دوم می‌شود. در این فصل می‌طلبد گفت‌وگو را تبار شناسی نماید و با نگاه اجمالی که به اخلاق و فلسفه‌ی اخلاق دارد در این زاویه‌ی دید امر گفت‌وگو را به نظاره نشیند. نمایش تاریخچه‌ی معرفتی نگاه به گفت‌وگو گرچه تیتروار می‌بارند، اما می‌طلبد که از دامن آن دینداران اخلاق گفت‌وگو را فرا چنگ آورند. اگر تلقی جدید از مفهوم گفت‌وگو؛ کوشش مستمر برای نزدیک شدن به حقیقت و دست یافتن به تفاهم باشد، بی‌شک ایشان انتظار دارند خوانشی از قرآن را جست‌وجو نمایند که با این معنا همنوا باشد و راهی چنین در گزاره‌‌های قرآنی در برگیرد که هرچند سخت می‌نماید، اما امید به آن را از دست نمی دهد. 

فصل سوم را آغاز نگاه ویژه‌ی خود به گفت‌وگو قرار می‌دهد تا از آن چون مطلوبی اخلاقی، انسانی و دینی سخن گوید. در این فصل بر نظریه‌‌های ‌یورگن ‌هابرماس فیلسوف/جامعه‌شناس آلمانی معاصر به‌عنوان فیلسوف بزرگ گفت‌وگو؛ تأکید می‌ورزد و با ارائه‌ی تصاویری پراکنده و زیبا از اندیشه‌ی او خواننده را به مراجعه و فهم بیشتر نظریات‌ ‌هابرماس وا می‌دارد که نمی‌توان در این اثر بدان دست یافت. 

گشودن اندیشه‌‌های گادامر در فصل سوم مطالب کتاب را به علم فربه‌شده‌ی هرمنوتیک در دنیای معاصر زنجیر می‌نماید و خواننده جز سکوت و تعجب از این نظریه‌‌های متفاوت چاره‌ای نخواهد داشت و نظریه‌ی باختین در آخر، بخت خویش را به عنوان یک نظریه‌ی جامع در ظرف گفت‌وگو می‌بازد و توان تکلمش بدان مقدار مقدور نمی‌شود. 

و برای من پرسشی فارغ از مطالب این فصل پیش آمد، که آیا قرآن بسان یک متن یا گفتار تاریخی امکان گفت‌وگو با خویش را فراهم ساخته است و می‌تواند میان خواننده و متن دیالوگ فهمی برقرار شود؟ یا طرق آسان فهم و گفت‌وگو را بسته است و به سختی می‌توان با آن مواجهه‌ی فهمی و گفت‌وگویی برقرار نمود؟ 

فصل چهارم می‌خواهد لُبّ لُباب گفت‌وگو در قرآن را عرضه د ارد و به امید گشودن بستر‌‌های آزادی اندیشه در ساحت اندیشه‌ی دینداران از گفت‌وگو، پل ویژه‌ای بگشاید تا رویکردهای اصلاحگرایانه‌ی حداقل نگاه اخلاقی و عقلانی به قرآن را خوش دارند و ارج نهند. آوردن آیاتی که با تأویلات فراوان جدال و گفت‌وگو را بر خشونت و ترور برتری می‌دهند، نشان از آن دارد که حداقل‌‌های رویش نهال گفت‌وگو در جان دینداران در سموم تکفیر و خشونت، جنگ و خونریزی نیازمند دفاع جانانه از مجادله به‌جای محاربه است. 

در فصل آخر، آخرین آیات و روایات برای تقویت و پشتیبانی از فرهنگ اختلاف و مجادله‌ی نیکو و دست فرونهادن از تکفیر و قتل مخالف به کمک فرا خوانده می‌شوند. طبیعی جلوه دادن اختلاف و یادآوری علل و عوامل این اختلافات و طریق نرم‌افزاری در برخورد با مخالف و برساختن آداب اختلاف بدان طریق ناهموار، برای این است اندک روزنه‌‌هایی برای فرهنگ گفت‌وگو بگشاید. گرچه به حسرت می‌گوید افحام و اسکات مخالف نمی‌تواند به‌جای دیالوگ بنشیند و این می‌ماند که ندا دهد: گرچه با تأویل‌‌های لرزان و فراوان طریق ورود به اخلاق گفت‌وگو در قرآن را برای شما گشودم، اما نمی‌توان انتظار داشت مفهوم گفت‌وگو در قرآن با فهم امروزین از گفت‌وگو همنشینی ورزد و حتی با مفهوم قدیمی و سقراطی همنوا شود، مفهومی که امروز خبر از یک نوع گفتمان عقلانی و انتقادی دارد. 

گرچه به جد می‌توان گفت تصویری که از گفت‌وگو در قرآن می‌توان گرفت، تصویری سیاه و سفید از آغاز ارتباطات انسانی است و بشر در این فرایند حداقل تصویرهای رنگی‌تر و شفافتری همرسانی نموده است، اما می‌توان تجربه‌‌های تاریخمند را در آیینه‌ی قرآن دید و برای کاستن از کاستی‌‌های امروز تجربه‌‌های اندوخت. 

کتاب را بایستی ستود و خواند که دغدغه‌ی کاستن رنج‌‌ها و آلام بشری را دارد و برای همین خواننده از مطالعه‌ی آن پشیمان نیست و لذت خویش را فرا چنگ می‌آورد؛ اما گشودن امور بی‌شمار در حوزه‌ی اندیشه در پیوند با گفت‌وگو که هر کدام می‌توانند از دریچه‌‌های متعدد گشوده شوند و چه بسا پرسش‌‌های نیکو نیز بیافرینند، شاید خستگی خواننده را فزونی بخشد و به‌جای وارد شدن به یک گفت‌وگوی زنده و فرحبخش با کتاب به وداع راغب سازد و جز قلیلی از خوانندگان آن سختی‌‌ها را بر دوش نکشند.